عشق
91/7/26 :: 1:11 صبح
در روایت دارد فردای قیامت یک جوانی را می آورند ، به جوان میگن پروندتُ اول بخون ، 35 سال عمر کرده و مُرده ، این همه زنا ، این همه لواط ، این همه دنبال جوانهای مردم ، این همه دنبال نوامیس مردم ، این همه کثافت کاری ، این همه هرزگی ، جوان سرشو می اندازه پایین ، میگن پرونده مال تو هست یا نه ؟ میگه بله انکار ندارم ماله منه ، یک عملش نیست که من نکرده باشم ، تمام به امضای من ، درست مال من ، جوانِ خیلی زیباست ، امام صادق (ع) میفرماید : فردای قیامت بهش میگن این کارا ماله تو ، میگه بله ، می گن چرا کردی ؟ پسر میگه خدا می دونی چرا ؟ برای اینکه تو مرا قشنگ آفریدی ، تو اگر مرا زیبا خلق نمی کردی ، مرا قشنگ خلق نمی کردی دامن من به این همه گناه آلوده نمیشد ، خطاب می رسد ما به تو لطفی کردیم ، یک نعمتی بهت دادیم ، حُسن جمال ، سربار برایمان آوردی ؟ عوض اینکه بگی ممنونتم خدا ، متشکرم که همچین محبتی به من کردی تازه حالا میگی تو چون منو زیبا آفریدی همچین کردم ( این گناهان را انجام دادم ) میگه بله ، خطاب می رسد جوان ، زیبایی صورت سبب شد که تو دامنت آلوده بشه ؟ کت و کول آدم را خدا قیامت می بَنده ، میگه بله خدایا اگر من زیبا نبودم ، قشنگ نبودم ، گل چهره نبودم ، پاکیزه نبودم ، این همه گناه نمی کردم ، خطاب میرسد هرکه زیبا صورتِ دامنش آلوده بشه ؟ میگی هرکه زیبا صورته دامنش آلوده است ؟ خطاب میرسد جبرئیل برو یوسف را بیار ، جبرئیل میره یوسف را میاره ، میگن جوان تو خوشگل تری یا یوسف ؟ جوانِ وقتی نگاه به یوسف می کنه اصلا خجالت می کشه خودشو در زُمره قشنگا بیاره ، میگن تو بی عرضه بودی جلوی خودت را نخواستی بگیری تا چشمت به یک دختر و یک جوان افتاد دل و دین باختی تقصیر زیبایی صورت چیه ؟ ما یوسفها داریم در این عالم ، اَذ َب هم بودن ، زیبا هم بودن ، زنها هم دنبالشون دویدن سربه سرشون گذاشتن ولی اینا نگاه نکردن ، اعتنا نکردن ، تو این جور بودی ؟ تقصیر زیبایی صورت بود ؟ یه جمله ای را اینجا براتون بگم : امام صادق (ع) میفرماید : زُراره جان میدانی چرا در میان خانه خلوت زلیخا وقتی سر به عقب یوسف کرد التماسش میکرد بیا با من زنا کن یوسف فرار میکرد و اعتنا بهش نمیکرد می دونی چرا در آنجای خلوت دامن یوسف آلوده نشد ؟ گفت : نه نمیدانم چرا ؟ حضرت فرمود من میدونم چرا ، این باز یه رمز موفقیتِ ها یادتون نره ، گفت آقا چرا ؟ حضرت فرمود : برای اینکه در این چند سالی که یوسف در میان خانه ی عزیز مصر نوکر و غلام بود هرچی این زن صاحبخانه وَر رفت به یوسف که یوسف در این مدت یه نگاهش بکنه ، نگاهش نکرد که زنا نکرد ، یعنی امان از هرزه چشمی ، آنچه به کَفِتون گذاشته و بیچارتون کرده و بدبختتون کرده ، برادرا این چشم چرانی بود ، چشمت دید که دل و دین باختی و رفتی ، توجه کردی ، امان از چشم لذا امام صادق (ع) می گوید(( اَلنَظرَة ُ بَعدِ النَظرَةِ تَزرَعُ فِی القَلبِ اَلشَهَوِة و َ کَفی بِها صاحِبَها فَتنَة ، نگاه دوم - نگاهی که بعد از نگاه اول صورت گیرد در قلب تخم شهوت را می پاشد و کافی است که صاحب نگاه را به فتنه بزرگی دچار نماید { وسائل الشیعه } )) اونم نه هر نگاهی ، نگاه اولی طوری نیست یعنی همینیکه تو خیابان داری راه می ری دخترَرو نگاهش کردی دیدیش ، طوری نیست ( ( این قسمت داخل پرانتز برای فهم مطلب اضافه شده است و سخن آقای کافی (ره) نیست) در خیابان داری راه میری و ناگهانی چشمت افتاد به دختر یا زن مردم ، گناهی مرتکب نشدی ولی باید بلافاصله چشمان خود را از آن منظره بپوشانی و دیگر نگاهت را ادامه ندهی که نگاه دوباره گناه است و تو را به فتنه می اَندازد )، دومیکه کار دستت میده نگاه دومه به قول ما مشهدی ها با چشم اول که دیدی طوری نیست ، او چشم خریداری دومِ که کار دستت میده ، چشم خریداری کار دستت میده ، دیدی سرت رو انداختی پایین تا میاد این دوربین ( منظور از دوربین چشم است ) عکس برداره بده به دل تو جلوی دوربین رو گرفتی نتونست عکس برداره اما وقتی جلوی دوربین رو واگذاشتی خوب عکس رو برداشت تا همون وقتی که داره خوب عکس برمیداره هِی مخابره میکنه به دل یکدفعه می بینی طوفان در جهان دل به وجود آمد درست کرد دیوانت کرد دنبال دختر مردم راه افتادی سر از هزارتا رسوایی ها هم درآوردی ، میگی طوری نیست سینه تو باز میاندازی جلو باز تو خیابانهای مشهد راه میری هزارتا کثافت کاری درآوردی یکی گندش درآمده همه هم فهمیدن انگشت نما هم شدی میگی مگه طوریه میشه بشر این قدر بی حیا بشود از خدا که خجالت نکشیده از مردم هم شرم نکنه سینه شون بندازه جلو بگه فلان کار خلاف را کردم مگه طوریه ، (( اَلنَظرَة ُ بَعدِ النَظرَةِ تَزرَعُ فِی القَلبِ اَلشَهَوِة)) نگاه بعد از نگاه بیچارتون میکنه توجه کردی ، یک صلوات بلند ختم کنید ، یک صلوات دیگه هم بفرستید ،(( قال صادق (ع) اَلنَظربَرید الزِنا )) ، به ، به ، به ، به ، به خدا اگر آشنایی داشته باشی با کلمات عرب و ریزه کاری های این حدیث را دقت بکنی هَض میکنید و باور میکنید اینی که میگم راست میگم حرف باید تو دنیا بچه های فاطمه (س) بزنند در همه دهن ها را ببندند و در این دهنها را وا کنند ، متاسفانه در دهانشو وا گذاشتن و در دهان های بچه های فاطمه (س) را بستن ، { اَلنَظربَرید الزِنا } امام صادق (ع) میفرماید : این نگاهی که تو داری میکنی یا یه مسافر میخواد بیاد شما یه فامیل داری روز شنبه میخواد بیاد روز جمعه بهت تلگراف میکنه میگه شنبه ساعت 8 میام ساعت 8 تلگرافش میاد یعنی چی ، یعنی خبرت کردم دارم میام آماده باش دارم میام امام صادق (ع) میگه { اَلنَظربَرید الزِنا } این نگاهی که شما به این زنها میکنی یک تلگراف زدی به زنا آی زنا آمدم یعنی آی زنا محیا باش اگر نمی خواستم بیام تلگراف نمیزدم اگر نیخواستم زنا بکنم نگاه نمی کردم نگاه کردن قدم اول زنا کردن است اَلنَظربَرید الزِنا اگر میخواهی پاکدامن باشی ، چشمتون را اول پاک کنید این چشمه کار بهتون داده اگر باز خواستید باز دقتتون بیشتر بشه روی این بحث هُلِتون میدم طرف یه معنایی و اون می دونید چیه من یه سوال ازتون میکنم شمارو به خدا تا حالا در مشهد آقایون یا شهرستانهای دیگر شما دیدید یک آدمی که کور باشه عصا دستش باشه این دنبال زن کسی راه بیافته ، این دنبال جوان کسی راه بیافته ؟ نه ، چرا ؟ چون چشم نداشته چیزی ندیده ، چیزی نمیخواهد ، چشمت دید که دلت میخواهد.
91/7/26 :: 1:2 صبح
روز وصـل فاطمـه با حیــدر است
آن که سـادات را به جنـت سرور است
بیـت پـاک مصطفـی غرقاب نــور
خیـل مشتاقــان دین غـرق ســرور
در فلـک کروبیـان مسرور و شــاد
خاکیــان انـدوه دل بردنــد ز یـــاد
النکـاح سنتــی سامــان گرفــت
زین سبب بنیاد عاشــق جـان گرفت
غنچـه ی عشـق خدایــی وا شـده
در زمیـن و آسمـان غـوغــا شــده
دیـدگـان مـومنـان بینـا ز آن
نـور حـق کور کرده چشمـان بـــدان
پـاره ی تـن از نبــی گردد جــدا
همـدم و مونــس شـود بـا مرتضــی
اشک شــوق از نرگس طاهـا چکـد
زیـن شعــف پیـراهــن غـم برکنـد
تهنیــت گوینـد ملایک بر رســول
بهــر وصـل شـاه مـردان بـا بتــول
رنگ گرفته یکــدلی از وصل شـان
با نصیــب هر بینـوا از فضــل شـان
هم صـدا و هـم دل و مشتــاق هم
یاور و همــدم به هر شـادی و غـــم
هر دو گل پرورده ی دامان دوســت
بوی عطـر هر گـل و بستـان ز اوسـت
ســاده امّا بس بجـا و پـاک و نـاب
می رود زهــرا بـه بیــت بـوتــراب
ای اسـدچشمان خلقان بر دراست
روز وصـل فاطمـه باحیـدر اسـت
91/7/25 :: 2:43 صبح
هفت صبح: پخش سریال «تکیه بر باد» از شبکه تهران، بعد از مدتها توانست برگ برندهای برای این شبکه به حساب بیاید و آمار مخاطبان آن را نسبت به قبل یک سروگردن بالا بکشد. افسانه پاکرو، بازیگر نقش عاطفه این سریال، از سال 84 با فیلم «محکومیت بهشت»، به سینما معرفی شد. در طول این سالها با بازی در کارهایی مثل «رسم عاشقی»، «رویای خیس» پوران درخشنده، «محاکمه» ایرج قادری، «زندگی شیرین» قدرتالله صلحمیرزایی، «شیر و عسق» آرش معیریان و سریال «در مسیر زایندهرود» حسن فتحی، تا حدی میان مخاطبان شناخته شد. این بازیگر نقش اول «تکیه بر باد» حالا با بازی در نقش دختر حسین ترابنژاد با بازی فرامرز قریبیان و تازه عروس نادر محسنیان با بازی مهدی فخیمزاده، فرصت این را پیدا کرده که خیلی بیشتر از قبل، بازیاش را به نمایش بگذارد و شناخته شود. همراه با این بازیگر، ابعاد مختلف سریال، نقش عاطفه و برخی مسائل حاشیهای کار را بررسی میکنیم.
زمان شروع تصویربرداری «تکیه بر باد» شنیده میشد که قرار است بازیگر دیگری برای نقش عاطفه انتخاب شود. حتی بعدها خبرها اعلام کردند که انگار بخش کوچکی از کار هم با همان بازیگر پیش رفته. چه اتفاقی افتاد که نهایتا این نقش را بازی کردی؟
اتفاقا گزینه اول بازی در این سریال خود من بودم. اولین بار آقای معظمی برای نقش عاطفه، با من تماس گرفت. البته چون نبودم با خواهرم صحبت کرده بود و گفته بود که میخواهد یک سریال مناسبتی برای ماه رمضان شبکه تهران بسازد. پیشنهاد کرده بود تا من در آن بازی کنم ولی در آن روزها مشغول بودم و گفتم که نمیتوانم در کار باشم.
اصلا فکر نمیکردی، بعد از «شاید برای شما هم اتفاق بیفتد» قرار باشد معظمی سراغ بازیگرانی مثل قریبیان و فخیمزاده برود و از تو هم برای این کار دعوت کند؟!
بعد از مدتی خبر پیش تولید کار را با حضور فخیمزاده و قریبیان شنیدم، خیلی ناراحت شدم که نتوانسته بودم در آن کار باشم. میدانستم که معظمی اپیزودهای «شاید برای شما هم اتفاق بیفتد» را کارگردانی میکرد اما هیچ وقت با او کار نکرده بودم. راستش را بخواهید فکر هم نمیکردم که کار و قصه آنقدر جذاب باشد که آقای قریبیان و آقای فخیمزاده هر دو با هم حاضر به حضور در کاری مناسبتی و البته با کارگردانی جوان باشند. طبیعتا ناراحت شدم، گفتم حیف شد، به هرحال دیگر گذشته بود. تا اینکه شنیدم معظمی با بازیگر دیگری قرارداد بسته و کارهم شروع شده، مدتی گذشت تا دوباره معظمی با من تماس گرفت. گفت ما کار را شروع کردیم. میتوانی بیایی؟ قضیه بازیگر قبلی را پرسیدم و گفت به خاطر یکسری مشکلات نمیتوانند با او کار کنند. واقعا اگر قبل از انتخاب آن بازیگر با من تماس نگرفته بود هیچ وقت کار را قبول نمیکردم.
چقدر از سریال با بازیگر قبلی پیش رفته بود؟
راستش موقعی که قرار شد کار را قبول کنم، اصلا نمیدانستم بازیگر قبلی جلوی دوربین هم رفته! فکر میکردم فقط انتخاب شده، آنها چند روز کار را جلو برده بودند و با ورود من دوباره تعدادی از سکانسها را از اول گرفتیم. برایم خیلی سخت بود که یک دفعه بیایم و سکانسهای بدون تمرین بگیرم. مخصوصا که سکانسهای سختی برای روزهای اول انتخاب شده بود.
چقدر فاصله بود از زمانی که فیلمنامه را تحویل گرفتی تا وقتی رفتی جلوی دوربین؟
باورت نمیشود اگر بگویم روزی که قرار گذاشتیم، صحبت کردیم و فیلمنامه را گرفتم، فردایش رفتم جلوی دوربین! فقط خوشبختانه آقای فخیمزاده، چون نقش مرا در «در مسیر زاینده رود» دیده بود، نسبت به اینکه میتوانم نقش یک دختر شهرستانی را در بیاورم تا حدی مطمئن بود.
فکر میکنی خود آقای معظمی هم به خاطر خوب در آوردن همان نقش دختر روستایی «در مسیر زاینده رود» برای این نقش تو را انتخاب کرد؟
فکر نمیکنم چون آقای معظمی قبلا برای کارهای دیگر هم با من تماس گرفته بود. مسئله جالب اینجاست که من 9 سال پیش در «محکومین بهشت» به عنوان اولین کار در نقش دختری 15 ساله بازی کردم که از شهرستان به تهران میآید و یکسری اتفاقها برایش میافتد. بعد از آن، سریال «رسم عاشقی» را با سعید سلطانی کار کردم. در آنجا هم دختری بودم که از شهرستان به تهران آورده میشود.
بعد از گذشت تقریبا نیمی از سریال «تکیه بر باد»، خودت چه تعریفی از نقش «عاطفه» داری؟
عاطفه، دختری است که نمونهاش را زیاد میشود در جامعه پیدا کرد. فکر میکنم یک آدم معمولی است با بلندپروازیها و فکرهایی که در سرش دارد؛ فکرهایی که خیلی جاها برخلاف تفکر خانوادهاش است.
فکر میکنی در واقعیت چقدر ممکن است دختری مثل عاطفه که در خانواده سطح بالایی از نظر فرهنگی زندگی میکند، پدرش دادستان و برادری پزشک دارد و وضع زندگیشان هم زیاد بد نیست، چنین طرز تفکری داشته باشد؟ تا جایی که برای پر کردن کمبودهای مالی و پیشرفت به سمت فردی هم سن و سال پدرش کشیده شود؟ ضمن اینکه عاطفه، زمانی با این طرز تفکر پیش میرود که هنوز از مسئله فرزندخواندگی، اطلاعی نداشته!
اینها خانواده متوسط رو به بالایی هستند. پدرش دادستان است، مادرش مدیر مدرسه و برادرش پزشک. همه اینها نشان میدهد که خانواده عاطفه، از نظر پایگاه اجتماعی، در طبقات سطح بالای جامعه قرار دارند. ولی خانواده قانع و سادهای هستند. حالا این دختر برخلاف خانوادهاش از آن جامعه بیرون میآید و وارد تهران میشود. بعد با چیزهایی مواجه میشود که هیچ وقت در خانوادهاش به آنها بر نخورده.
فکر نمیکنی روند جدا شدن عاطفه از خانواده تا ورودش به دفتر محسنیان و تصمیم گرفتنش برای ازدواج با او یک مقدار زود اتفاق افتاد؟
مسئله اینجاست که عاطفه الان دانشجوی سال آخر است و فکر میکنم چهار سالی حتما در تهران زندگی کرده. اتفاقا یکی، دو بار هم به این مسئله اشاره شده ترم آخر است یا اینکه فقط دو ماه از درسش مانده، درواقع این عاطفه است که مدام خیال میکند دارد محسنیان را خیلی زود به عنوان پلی برای رسیدن به خواستههایش گول میزند. درحالی که کاملا برعکس است.
اما با این حال خود عاطفه معتقد است که دارد پیشرفت میکند!
شرایط طوری چیده شده تا بیننده در همین مسیر به قول خودش پیشرفت، متوجه خامی و ناپختگی او بشود و نهایتا مطمئن شود که او دارد قطعا اشتباه میکند.
برای همین دیدگاه است که اولین قسمت با افکت، برقی در چشمهای نادر محسنیان انداخته بودند؟ یعنی مخاطب باید از اول تکلیفش را با دو جنبه بد و خوب داستان مشخص میکرد؟
اتفاقا اصلا قرار نبود چنین افکتی وجود داشته باشد. من هم مثل شما یک مرتبه موقع پخش در جریان این مسئله قرار گرفتم. حتی فکر میکنم خود آقای فخیمزاده هم از قبل از این مسئله خبر نداشتند. اصلا نمیدانم چه دلیلی برای این کار وجود داشته، خوشبختانه فقط هم همان شب اول بود و دیگر چنین اتفاقی تکرار نشد. فکر میکنم مخاطب بدون وجود این افکت هم متوجه ماهیت شخصیت او میشد. نمیدانم کمکی کرده یا نه!
خب کمک که کرده. ما به عنوان مخاطب از روز اول فهمیدیم محسنیان بدجنس است و عاطفه دارد گول میخورد!
قرار بود تا اواسط سریال، معلوم نشود که او بدجنس است اما خب به هر حال حتما فکرهایی کردهاند که تشخیص دادهاند این اتفاق بیفتد.
معمولا نسبت به دخترهای شهرستانی که میخواهند از خانوادههایشان جدا شوند و در شهری مثل تهران دنبال پیشرفت باشند، یک جور موضعگیری وجود دارد. متاسفانه این طرز فکر وجود دارد که دختران شهرستانی در مسیر پیشرفت با خطرات زیادی مواجه میشوند و بعضا به فساد میافتند. بارها هم فیلمها وسریالهای مختلف، روی این طرز فکر صحه گذاشتهاند. فکر نمیکنی این سریال، میزان این بدبینیها را افزایش دهد؟
اتفاقا به نظرم بیان این مسائل خیلی هم خوب است. مخصوصا اینکه این کار به نسبت کارهایی که پیش از این باچنین مضامینی ساخته شده یک مقدار طبیعیتر به نظر میرسد و به خاطر شعاری نبودن، میتواند بیشتر باورپذیر باشد. واقعیت این است که چنین مسائلی در جامعه وجود دارد. شاید حالا 100 درصد نباشد اما وجود دارد.
انتخاب شهر شیراز برای محل زندگی عاطفه، دلیل خاصی دارد یا اتفاقی است؟
من زیاد در جریان این مسئله نیستم چون همانطور که گفتم خیلی دیر به گروه اضافه شدم. فقط میدانم که عاطفه باید از شهر دیگری به تهران میآمده. شاید شیراز را به این خاطر انتخاب کردند که خب مردم خیلی خونگرمی دارد.
اما در خود شهر شیراز که تصویربرداری نداشتید!
نه! ولی در مورد انتخاب خانه ها سعی کردیم بخشهای خوش آب و هوایی را انتخاب کنیم که حال و هوای شیراز را تداعی کند. فقط آقای قریبیان و خود معظمی برای گرفتن سکانسهایی مثل شاه چراغ و دروازه قرآن و ... یک سفر به شیراز داشتند.
محمود معظمی، معمولا در پروژههای مهدی فخیمزاده، به عنوان دستیار کارگردان حضور داشته حالا اما به صورت مستقل، خودش سریالی ساخته که اتفاقا مهدی فخیمزاده هم در آن بازی دارد. فخیمزاده در ساخت این سریال چقدر مشارکت داشت؟
واقعا حضور فخیمزاده مهم بود. مخصوصا اینکه بعضی وقتها برای بالا رفتن سرعت کار و اینکه بتوانیم سریال را به رمضان برسانیم دو گروه میشدیم و یک گروه را فخیمزاده میگرفت. البته خیلی کم این اتفاق رخ داد و بیشتر کار را خود آقای معظمی گرفت. در آن بخشها بود که فخیمزاده کاملا نظر خودش را اعمال میکرد. اگرنه در سایر مواقع به عنوان مشاور سر صحنه حضور داشت و واقعا دست معظمی را باز میگذاشت.
خودت چطور؟ در این سریال تجربه کار با دو بازیگر بزرگ را داشتی. فکر میکنی چقدر در بازیات تاثیر داشت؟
100در صد بازیگر روبهرو خیلی در درآوردن نقش تاثیر دارد. مخصوصا برای من که حتی موقع انتخاب نقش، بیشتر از اینکه به کارگردان فکر کنم، برایم مهم است که چه کسی قرار است کنارم بازی کند. اول نقش و فیلمنامه مهم است بعد بازیگران.
«تکیه بر باد» اول قرار بود سریال مناسبتی رمضان سال گذشته باشد اما به خاطر یکسری اصلاحات، امکان پخشش فراهم نشد و با یک سال و یک ماه تاخیر روی آنتن رفت. در جریان هستی که این اصلاحات در چه مواردی بوده؟
راستش زیاد نمیدانم. اما الان که نگاه میکنم یک مقداری از سکانسهای من حذف شده، اتفاقا جالبه یک بار شهرام عبدلی میهمان یکی از شبکههای تلویزیونی بود و دقیقا همان سکانس حذف شده، آنجا به عنوان بخشی از سریال پخش شد! خیلی حیفم آمد که به موقع خودش در سریال پخش نشد. واقعا نمیدانم چه مشکلی داشته.
این سریال، یک شب در میان از شبکه تهران پخش میشود و تو هم بازیگر نقش اصلی کار هستی. با اینکه تجربه سریالها و فیلمهای خوبی را داشتی اما تا به حال چنین فرصتی برای نشان دادن تواناییهای خودت به عنوان یک بازیگر پیدا نکرده بودی. فکر میکنی شناخته شدنت در این سریال، چقدر روی زندگی بازیگریات در آینده اثر میگذارد؟
راستش من همیشه کارهایم را خیلی سخت انتخاب کردهام، معمولا سر هر کاری که به من پیشنهاد میشود نمیروم. از این به بعد هم همین رویه را ادامه میدهم، همان اوایل کارم هم وقتی یکی دو بار برای کارهایی که به نظرم زیاد ارزش نداشتند قرارداد بستم شبها خوابم نمیبرد.
با موفقیت «تکیه بر باد»، قطعا پیشنهادهای بیشتری در تلویزیون خواهی داشت. تصمیم داری به عنوان یک بازیگر تلویزیونی ادامه دهی یا سینما را ترجیح میدهی؟
بعد از «رسم عاشقی»، از سال 84، پیشنهادهای زیادی از کارگردانهای خیلی خوب داشتم تا در سریالهایشان بازی کنم اماخودم تمایل چندانی برای تلویزیون نداشتم. کار خوب برایم مهم است. به نظر من مهم نیست که آدم فقط فعالیت داشته باشد. نمیدانم چرا الان سینما و تلویزیون به جایی رسیده که بازیگری که پرکار است لزوما باید مرتب در همه کارها حضور داشته باشد! من اگر میخواستم امسال شش، هفت تا فیلم در جشنواره فجر داشتم اما حتی اگر هیچ کاری هم به من پیشنهاد نشود هیچ وقت نمیروم چنین کارهایی را کار کنم. نقش اول بودن که مهم نیست. من خودم قبول دارم که دو تا کار بد در کارنامهام دارم اما دیگر نمیخواهم آنها را تکرار کنم. این اواخر یک فیلم به اسم «من کجا خوابم برد » را به کارگردانی جواد کاسهساز بازی کردم. در آن نقش مقابل مهدی هاشمی بودم. اتفاقا دو تا بازیگر بیشتر نداشت که من و آقای هاشمی هرکدام در 6 نقش متفاوت بازی کردیم. به خاطر متفاوت بودنش خیلی کار خوبی شد. دوست دارم همیشه نقشهای متفاوت داشته باشم.
اما همانطور که گفتی معمولا نقش دختر ساده و مظلوم که شاید زود گول میخورد به تو پیشنهاد میشود!
شاید چهره من طوری است که نقش آدمهای مظلوم بیشتر بهش میآید تا اینکه مثلا منفی بازی کنم اما با این حال خوشحالم که نقش عاطفه، دارد یک وجه دیگری از بازیگریام را نشان میدهد. نقش متفاوتی است. نقش عاطفه مقابل قریبیان زمین تا آسمان با وقتی مقابل فخیمزاده قرار میگیرد فرق میکند. با اینکه دختر سرکشی است اما هیچوقت با پدرش بیادبی نمیکند. حتی مقابل برادرش هم طور دیگری رفتار میکند. من سعی کردم با ریزبینی تمام این تفاوتها را در بازیام لحاظ کنم .فکر میکنم آنقدر اثرگذار بوده که الان مردم وقتی مرا در خیابان میبینند با جدیت میگویند آنقدر پدرت را اذیت نکن! تازه اینها در شرایطی اتفاق افتاده که به خاطر تبلیغات ضعیف، خیلیها اصلا در جریان پخش این سریال نبودهاند.
یعنی فکر میکنید شبکه تهران، برای این سریال تبلیغات چندانی نکرده و خیلیها از پخش آن مطلع نیستند؟
متاسفانه تبلیغات خیلی کمی برای سریال شد. دقیقا فردای عید فطر که همه درگیر تعطیلات هستند بدون هیچ اطلاع قبلی، کار پخش شد. آن هم در شرایطی که یک هفته به خاطر اجلاس، تعداد زیادی از مخاطبان از تهران خارج شده بودند و سریال هم فقط از سیمای استان تهران پخش میشد. بنابراین بسیاری از مخاطبان اصلا نتوانسته بودند چند قسمت اول کار را ببینند چون اولا اطلاعی از آن نداشتند و بعد هم دسترسی به تماشای آن برایشان مقدور نبود. همین الان هم بیشتر با تبلیغات دهان به دهان خیلیها متوجه پخش این سریال شدهاند و آن را دنبال میکنند. فکر میکنم واقعا حیف است که چنین زمانی برای پخش آن اختصاص داده شده. البته با این حال از مدیر جدید شبکه تهران واقعا ممنونم که اجازه داد این سریال پخش شود. من خودم کاملا از پخش این سریال دیگر ناامید بودم. فکر میکردم هیچ وقت دیگر پخش نشود. با این حال خوشبختانه خود سریال آنطور که شنیدهام طوری هست که هرکس یک قسمتش را ببیند ترغیب شود آن را ادامه دهد
91/7/25 :: 2:38 صبح
به گزارش پرشین وی جنیفر لوپز با این که قبلا دوبار طلاق گرفته بود، وقتی شایعه ای در بین مردم به وجود آمد که او از شوهر سومش مارک آنتونی می خواهد طلاق بگیرد، در مصاحبه ای در سال 2009 قاطعانه اعلام کرد :"طلاق نه ، هرگز این گزینه نخواهد بود" "هر وقت حلقه ام را دست نمی کنم مردم فکر می کنند طلاق گرفته ام." ولی دو سال بعد از آن زمان ، در جولای 2011 با وجود داشتن دوقلوهایشان به نام مکس و امی ، که اکنون 4 ساله هستند از هم جدا شدند.
در نوامبر 2008 جنی گارت به مجله ای ابراز داشت که قصد دارد به شوهر بازیگرش پیتر فاسینلی بچسبد و هرگز از او جدا نشود. او گفته بود" اگرچه همیشه در این صنعت شخص زیباتری در بیرون وجود دارد ولی من دوست دارم آسان گیر باشم ، طلاق هرگز گزینه خوبی برای ما نخواهد بود ، چرا که می خواهم همیشه با خانواده ام باشم. " به گزارش پرشین وی ولی سه سال بعد در 13 مارس این زوج اعلام کردند که بعد از 11 سال ازدواج و داشتن سه دختر از هم جدا می شوند.
در نوامبر 2011 راسل برند بعد از وجود داشتن شایعه جدایی از کتی پری بعد از 14 ماه ازدواج، در مصاحبه ای اعلام کرد :"من با کتی ازدواج کردم و تنها مرگ می تواند ما را جدا کند و من اکنون زنده هستم" ولی یک ماه بعد در 30 دسامبر فرم طلاق را پر کرد.
وقتی کورتنی کاکس و دیوید ارکیوت ازدواج کردند از آن دست زوج هایی بودند که اعلام کردند طلاق برای آنها مفهومی ندارد ولی در اکتبر 2010 معنا پیدا کرد!!
در نهمین سالگرد ازدواج یعنی آگوست 2008 کیت و جان گازلین عقد خود را در یک مراسم بزرگ در هاوایی تجدید کردند ، بعد از مراسم کیت به هشت کودکشان گفت این بدین معنی است که مامان و بابا همیشه باهم خواهند بود. به گزارش پرشین وی درست ده ماه بعد عکس هایی از جان منتشر شد که او ارتباطاتی دارد، کمی بعد او با دختر 22 ساله جراح پلاستیکی که شکم کیت را جراحی کرده بود رابطه برقرار کرد.
شایعه شده بود که مدونا با ستاره ای به نام الکس رودریگز در ارتباط است، به گزارش پرشین وی مدونا این رابطه را انکار نکرد ولی ادعا داشت که ازدواجش با کارگردانی به نام گای ریچی استوار است و در جولای 2008 گفته بود:"من و شوهرم قصد طلاق نداریم."، ولی سه ماه بعد این زوج اعلام کردند که از هم جدا شده اند.
بعد از چهار سال ازدواج پائول مک کارتنی و همسرش هیتر میلز ، در سال 2006 شایع شد که می خواهند طلاق بگیرند ولی هیتر انکار کرد و گفت :"پائول و من صد در صد باهم هستیم". ولی درست یک هفته بعد این درصد به صفر رسید!
91/7/16 :: 1:20 عصر
پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند . .
پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: "باید ازت عکسبرداری بشه تا مطمئن بشیم جائی از بدنت آسیب دیدگی یا شکستگی نداشته باشه "
پیرمرد غمگین شد، گفت خیلی عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست .
پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند :
او گفت : همسرم در خانه سالمندان است. هر روز صبح من به آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم. امروز به حد کافی دیر شده نمی خواهم تاخیر من بیشتر شود !
یکی از پرستاران به او گفت : خودمان به او خبر می دهیم تا منتظرت نماند .
پیرمرد با اندوه ! گفت : خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد . چیزی را متوجه نخواهد شد ! او حتی مرا هم نمی شناسد !
پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟
پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است !
عشق واقعی به این می گن بعضی ها یاد بگیرن
91/7/16 :: 1:16 عصر
خانه
:: کل بازدیدها :: :: بازدید امروز :: :: بازدید دیروز ::
:: درباره خودم :: :: اوقات شرعی ::
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
107724
14
6
به تو نامه مینویسم ای عزیز رفته از دست !
ای که خوشبختی پس از تو گم شد و به قصه پیوست !
ای همیشگی ترین عشق،در حضور حضرت تو !
ای که میسوزم سر تا پا تا ابد در حسرت تو !
به تو نامه مینویسم،نامه ای نوشته بر باد
که به نامت چون رسیدم،قلبم به گریه افتاد
ای تو یارم،روزگارم،گفتنی ها با تو دارم
ای تو یارم،از گذشته یادگارم.....
:: لینک به وبلاگ ::
:: دوستان من ::
بـــــاغ آرزوهــــا = Garden of Dreams:: لوگوی دوستان من ::
:: اشتراک در خبرنامه ::
:: مطالب بایگانی شده ::
شهریور 88
آخر شهریور
زمستان 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
مهر 91
آبان 91
دی 91
اسفند 91
فروردین 92