عشق


88/6/24 ::  5:19 عصر


نویسنده : نغمه

88/6/20 ::  7:3 عصر

بوسه یعنی وصل شیرین دو لب
بوسه یعنی خلسه در اعماق شب
بوسه یعنی مستی از مشروب عشق
بوسه یعنی آتش و گرمای تب


بوسه یعنی لذت از دلدادگی
لذت از شب , لذت از دیوانگی
بوسه یعنی حس طعم خوب عشق
طعم شیرینی به رنگ سادگی


بوسه آغازی برای ما شدن
لحظه ای با دلبری تنها شدن
بوسه سرفصل کتاب عاشقی
بوسه رمز وارد دلها شدن


بوسه آتش می زند بر جسم و جان
بوسه یعنی عشق من , با من بمان
شرم در دلدادگی بی معنی است
بوسه بر می دارد این شرم از میان


طعم شیرین عسل از بوسه است


پاسخ هر بوسه ای یک بوسه است
بهترین هدیه پس از یک انتظار
بشنوید از من فقط یک بوسه است


بوسه را تکرار می باید نمود
بوسه یعنی عشق و آواز و سرود
بوسه یعنی وصل جانها از دولب
بوسه یعنی پر زدن , یعنی صعود


نویسنده : نغمه

88/6/20 ::  6:55 عصر


نویسنده : نغمه

88/6/19 ::  3:49 عصر

کاش هیچ وقت التماست نمی کردم که زنگ بزنی
کاش هیچ وقت به پات نمی افتادم که زنگ بزنی
کاش اون روز میمردم و نمی شنیدم دلیل اصلی رفتنتو
چرا دیگه دوستم نداری
بی معرفت اصلا به من فکر کردی
نگفتی اگه بفهمه واسه چی می خوام برم چی کار می کنه
این بود دوست داشتنت این بود تا آخر کنار هم بودن
گلم چرا چرا منو دوست نداری
می فهمیدم تغییر کردی .
بهت گفتم بهت گفتم که عروسکم بگو بگو منو دوست داری یا نه به خدا نارحت نمیشم
فقط راستشو بگو من می خوام راستشو بگی .
گفتی آره دارم ولی فعلا می خوام درس بخونم چقدر خودمو گول
زدم و گفتم اره اون منو دوست داره اون منو داره و حالا می خواد درس بخونه .
گفتم آزادت بزارم که مثل من نشی

گفتم ازادت بذارم گفتم حرفی نزنم که ناراحت بشی . تا بشینی راحت درستو بخونی
اصلا باورم نمی شه اینجوری با احساساتم بازی کنی
فهمیدم که دیگه برات ارزش ندارم!
فهمیدم که بهم دروغ گفتیو از همه بدتر اینکه گفته بود به جان من راست میگه!
فهمیدم که دیگه صحبت کردن با من برات یه وقت گذروندنه!

فهمیدم برات هیچ اهمیتی ندارم!
خیلی سخته فقط کسی که تو شرایطه من قرار گرفته باشه حرفمو می فهمه

چرا ؟!چرا؟! با من اینجوری کرد!
اخه گناه من چی بود جز دوست داشتنت
جوابه صداقتو یکرنگی من این بود!

آره من مقصرم!
به خاطر صداقتم !
به خاطر یکرنگیم !
به خاطر اینکه گفتم دوست دارم !

آره از وقتی فهمیدی گرفتارت شدم همه چی عوض شد

چرا؟
فهمیدم دیگه نباید کسی رو دوست داشته باشم!
باید مغرور بود!
باید مثل سنگ باشم!
دیگه خودمو برا هیچکس نمیشکنم!
الان که دارم این جملاتو می نویسم تمام وجودم می لرزه

هر جوررشده باید اینا رو بنویسم .
دوست دارم داد بزنم آخه به چه گناهی باید اینجوری با احساسات من بازی شه!
آره مثل اینکه تو این دوره زمونه یه طرف باید فدا شه !
دیگه چیزی به اسم عشق , دوست داشتن معنی نداره
لعنت به من اگه دوباره دچار شم
خدایا نابود شدم!!! دارم دیونه می شم !!!
ولی با تمام این حرفا به اون بد وبیراه نمیگم چون عاشقونه می پرستمش و دوسش دارم
خودم مقصرم
شاید خودم, خودمو بی ارزش کردم

ولی خودمو هرگز نمی بخشم !

نویسنده : نغمه

88/6/19 ::  1:4 عصر

دلواپس و بی تابم
باز امشبم بی خوابم
ازت خبر ندارم و
تا خود صبح بیدارم
حس خوبی ندارم
چشام همش به ساعته
می پرسم این چه حسیه
یکی میگه خیانته
گوشی و بردار تا صدات
یه ذره آرومم کنه
این نفسای آخره
دلم داره جون میکنه
همش دارم فکر می کنم
دست یکی تو دستته
دارم میمیرم ای خدا
فکر می کنم حقیقته


نویسنده : نغمه

88/6/15 ::  5:11 عصر

پس از دوری و قهر با کلمات، دوباره برای تو می نویسم ای تنها معنای بودن ...

کاش می شد به نیم نگاهی تازه نگاهت کرد، کاش می شد با تو از کوچه پس کوچه های دلواپسی سخن گفت، کاش می شد رو به روی دیواری که مقابلم کشیدی دروازه ای بود تا دوباره وارد جزیره عشقت شوم. می دانم، شاید قلب تو دیگر هیچ گاه پذیرای نامم نباشد، شاید به شاپرک ها سپرده ای پیغامم را به دستت نرسانند و به چکاوک ها گفته ای پشت سرم مرثیه تلخ جدایی عشق را زمزمه کنند.

می دانم به انتهای عشق رسیدم و در اول جاده بی روح زندگی قدم می زنم، ولی دوست دارم بدانی که کاش ساعت ها و لحظه ها به عقب برگردند تا من همانی باشم که روزی تصویرش را در ذهن و قلبت همچون یاس سپید حک کردی، ولی افسوس که تو مهر بی وفایی را بر پیشانی ام زدی و مرا فرسنگ ها از دلت دور کردی.

همسفر دیروز و مسافر امروزم ؛ به یاد داشته باش که من همان نغمه عاشقم، سینه چاک و ساکت و غریب ...


نویسنده : نغمه

88/6/15 ::  5:6 عصر


نویسنده : نغمه

88/6/15 ::  5:4 عصر


نویسنده : نغمه

88/6/15 ::  5:3 عصر

ای عاشق عشق، حرف دلم را گوش کن و درد دلم را بدان. آخر خسته شدم بس که سکوت کردم. حال فریاد می کشم که ای عاشقان من هم عاشقم. یه عاشق دلخسته و دلشکسته. عاشقی که قربانی آرامش یار خود شد. عاشقی که دردی به بزرگی عشقش در دل دارد. عاشقی که دیگر خسته شد از لب فرو بستن و درد خود را در دل نهفتن. حالا که سکوتم شد فریادی به وسعت ابدیت، پس فریاد می کنم خودم را، دردم را، عشقم را و همه غریبی ام را ... فریاد می کنم درد جدایی را ... فریاد می کنم درد شلاق های صداقتم را، که دروغ در این دنیای کثیف عجب ارزشی دارد. آه که دو رویی و ریا در این دیار خاکی عجب قیمتی دارند.
ای کاش می توانستم کمی هم دروغگو باشم. ای کاش همه را به چشم سادگی و صداقت خود نمی دیدم.
من فریاد می کنم درد را، فراق را، فریاد می کنم لحظه بی صدا شکستن قلبم را، فریاد می کنم خود را و قلب بی گناه عاشقم را ... فریاد می کنم التماس های این دل در به درم را، چشم های همیشه گریانم را.
آه! ای خدایا شکست حرمت عشق ... شکست این قلب تنها ... فرو ریخت کاخ آمال و آرزوهایم بر این سر پرسودایم ... نقش بر آب شد تمام امیدهایم ...
خدایا ؛ چگونه می توان به سادگی از عشق گذشت؟ چگونه می توان درد جدایی را در این قلب عاشق و کوچک جای داد؟ تا کی می توان بی صدا شکست و هیچ کس هم متوجه حضورم در این دنیا نباشد؟
آخر من هم می خواستم دنیای رنگارنگ خودم را به رخ تمام آنهایی که عشق را باور ندارند بکشم. تازه می خواستم در دنیای پرهیاهویم از عشق بگویم و بخوانم که جغد شوم جدایی بر بام خانه آرزوهایم نشست و بهار آرزوهایم را طوفان پاییز جدایی، زرد و سرد و خزان کرد. پس فریاد می کنم ؛

مرگ بر جدایی ؛ فریاد از این جدایی ؛ لعنت به این جدایی

از ما گذشت تمام شد. ولی خدایا ، خداوندا تورو به حرمت پاکی دل های عاشقان، هیچ قلب عاشقی رابا درد جدایی و فراق از عشق نالان مکن ... نالان مکن.


نویسنده : نغمه

88/6/15 ::  4:53 عصر

لمس کن کلماتی را که برایت می نویسم ...
تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست ...
تا بدانی نبودنت آزارم می دهد ...
لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست و عریان ...
که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد...
لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است و پُر شیار ...
لمس کن لحظه هایم را ...
تویی که می دانی من چگونه عاشقت هستم?
لمس کن این با تو نبودن ها را ...
لمس کن ...!!

نویسنده : نغمه

<   <<   11   12   13   14   15      >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها :: 
109102


:: بازدید امروز :: 
5


:: بازدید دیروز :: 
31


:: درباره خودم ::

عشق
نغمه
به تو نامه مینویسم ای عزیز رفته از دست ! ای که خوشبختی پس از تو گم شد و به قصه پیوست ! ای همیشگی ترین عشق،در حضور حضرت تو ! ای که میسوزم سر تا پا تا ابد در حسرت تو ! به تو نامه مینویسم،نامه ای نوشته بر باد که به نامت چون رسیدم،قلبم به گریه افتاد ای تو یارم،روزگارم،گفتنی ها با تو دارم ای تو یارم،از گذشته یادگارم.....

:: اوقات شرعی ::

:: لینک به وبلاگ :: 

عشق

:: دوستان من ::

بـــــاغ آرزوهــــا = Garden of Dreams
کارشناس مدیریت بازرگانی: مهران حداد
.: شهر عشق :.
دل شکســــته
محمد قدرتی
گروه اینترنتی جرقه داتکو
فقط خدا
عشق یعنی ...
xXx عکسدونی xXx
منتظر
یار کارگر
داستان یک روز
مناجات با عشق
معرکه همون قلقلک
دهاتی
....ازاد....
لطیفه ، تا ریخی ، مذ هبی، اخلا قی ، سر گر می .
مهندسی مکانیک،جوش و کامپیوتر
داستانک

:: لوگوی دوستان من ::





:: اشتراک در خبرنامه ::

 

:: مطالب بایگانی شده ::

شهریور 88
آخر شهریور
زمستان 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
مهر 91
آبان 91
دی 91
اسفند 91
فروردین 92