عشق
91/10/11 :: 10:2 عصر
پسری با پدرش در رختخواب
درد ودل می کرد با چشمی پر آب
گفت :بابا حالم اصلا ً خوب نیست
زندگی از بهر من مطلوب نیست
گو چه خاکی را بریزم توی سر
روی دستت باد کردم ای پدر
سن من از 26 افزون شده
دل میان سینه غرق خون شده
هیچکس لیلای این مجنون نشد
همسری از بهر من مفتون نشد
غم میان سینه شد انباشته
بوی ترشی خانه را برداشته
پدرش چون حرف هایش را شنفت
خنده بر لب آمدش آهسته گفت
پسرم بخت تو هم وا می شود
غنچه ی عشقت شکوفا می شود
غصه ها را از وجودت دور کن
این همه دختر یکی را تور کن
گفت آن دم :پدر محبوب من
ای رفیق مهربان و خوب من
گفته ام با دوستانم بارها
من بدم می آید از این کارها
در خیابان یا میان کوچه ها
سر به زیر و چشم پاکم هر کجا
کی نگاهی می کنم بر دختران
مغز خر خوردم مگر چون دیگران؟
غیر از آن روزی که گشتم همسفر
با شهین و مهرخ و ایضاً سحر
با سه تا شان رفته بودیم سینما
بگذریم از ما بقیه ماجرا
یک سری ، بر گل پری عاشق شدم
او خرم کرد، وانگهی فارغ شدم
یک دو ماهی یار من بود و پرید
قلب من از عشق او خیری ندید
آزیتای حاج قلی اصغر شله
یک زمانی عاشقش گشتم بله
بعد اوهم یار من آن یاس بود
دختری زیبا و پر احساس بود
بعد از این احساسی پر ادعا
شد رفیق من کمی هم المیرا
بعد او هم عاشق مینا شدم
بعد مینا عاشق تینا شدم
بعد تینا عاشق سارا شدم
بعد سارا عاشق لعیا شدم
پدرش آمد میان حرف او
گفت ساکت شو دیگر فتنه جو
گرچه من هم در زمان بی زنی
روز و شب بودم به فکر یک زنی
لیک جز آنکه بداری مادری
دل نمی دادم به هر جور دختری
خاک عالم بر سرت، خیلی بدی
واقعا ً که پوز بابا را زدی
91/10/6 :: 7:22 عصر
به گزارش جهان به نقل از تولید ایرانی، آقای خبرگزاری فلان که مدعی دفاع از حقوق بشر است در اقدامی که بی سابقه هم نیست دستگیری اراذل و اوباش در شهرهای بزرگ را «هتک حیثیت شهروندان» خواند.
آدم خندهاش میگیرد که این خبرگزاری با یدک کشیدن چنان اسم و رسمی جای سیلی پلیس روی صورت اراذل و اوباش را میبیند، اما حرفی از زخم عمیق قمههای زورگیران و گردن کلفتها، روی جسم و روح مردم نمیزند.
راستی مگر آقایان هرانایی کجا دارند زندگی میکنند؟ آیا خودشان یا خانوادهشان با این اراذل و اوباش در کوچهای تاریک و خلوت درافتادهاند!؟ این اراذل و اوباش محترم قمهگذاشتهاند روی رگ گردن هراناییها تا یادشان بیاید مرگ از رگ گردن بهشان نزدیکتر است؟ جای زخم عمیق قمه روی بدنشان هست؟ یا دارند در حال خوردن خامه عسل گزارشهای تصویری مربوط دستگیری زورگیران را تماشا میکنند؟
واقعا آدم سرگیجه میگیرد از این که به نام حقوق بشر از متجاوزان به انسانهای بیگناه و معصوم تجلیل میکنند! آن هم در رسانهای که این عنوان پرشکوه را روی پیشانیاش نوشته است، آدم سرگیجه میگیرد و دلش میخواهد بالا بیاورد.
شما که از همه جایتان آمار در میآورید بروید ببینید این اراذل چند خانواده و چند نفر را به کام بدبختی کشاندهاند، ببینید چند نفر زن و مرد و جوان وپیر را کشتهاند و جنازهشان را هم پرت کردهاند، بینید به چند نفر تجاوز جنسی کردهاند؟ آرزوها و امیدهای چند نفر را برای همیشه نیست و نابود کردهاند؟
کسی منکر ریشههای اقتصادی اجتماعی بروز و گسترش چنین اتفاقهای مانند افزایش زورگیریها و افزایش خشونت زورگیران و . . . نیست اما مردم که نانشان را با گوشهایشان نمیجوند، کسی هست که نداند این جنجالهای هرانایی و . . . پشتوانهاش ملاحظات سیاسی است و صرفا با هدف تخریب سیاسی منتشر میشود؟
در واقع آقای هرانا صرفا به این خاطر که سیاه نمایی کند و کار پلیس را به زعم خودش به لجن بکشد، ابایی ندارد که از نام شرافتمند حقوق بشر به هر نحوی استفاده کند! من یقین دارم که در مقام قضاوت، کمترین تفاوتی میان همان اراذل و اوباش و کسانی که با نام حقوق بشر و به کام متجاوزان ، دم از انسانیت میزنند، قائل نیستم.
هرانا و برادرزادهها و عموزادههایش اگر یکبار و فقط یکبار بدون جهتگیری نخنمای سیاسی و در جایگاه مردم معصوم، در معرض خطر خفتگیری و زورگیریهای خشن و بی رحمانه این اراذل و اوباش قرار بگیرند، آیا باز همینطور آنها را شهروند خطاب میکنند؟
نه آقای نخنما! این بریدگیهای عمیق روی بازوی اراذل و اوباش هم که دیگر جای شکنجه در زندان کهریزک و اوین که نیست! خاطره دعوا و خونریزی است، دعوایی که قمه به قمه میگوید برو کنار! هرانا جان! عزیز دلم! فدای ناز و کرشمهت! میدانی «قمه» چیست؟ همان چیزی است که اگر اینجا بودی ممکن بود روزی روی خودت یا همسرت یا بچههایت کشیده شود و آن رد نیم متری بریدگی روی بازوی آن فرد رذل اوباش، ممکن بود روی بازوی تو یا خانوادهات باشد، کما این که خانواده خیلیها از این خاطرههای تلخ دارند!
آخر این موجود که جای سالم توی بدنش نیست، کجایش شبیه شهروند است که تو به خودت جرأت میدهی به نام حقوق بشر شهروند خطابش کنی!؟ نکند دوست داری پلیس با گل و شیرینی خدمت دوستان اراذل و اوباش برود و برایشان فرش قرمز پهن کند؟
حالا این اراذل و اوباش به کنار، آنچه دل و ذهن ما را از درون میپوکاند این افههای روشنفکری و قر و فرهای آکادمیکتان است!
شما که توی جزیرهتان نشستهاید و دارید از دور عمق دریا را تصور میکنید و نسخه میپیچید، برای ما خطرناکتر از این اراذل هستید! شما که با این ادبیات و این موضع از قمهکشها دفاع میکنید، فرقی با آنها ندارید، پس لطفا کاسه کمچهتان را جمع کنید و ساکت شوید دیگر!
راستی یک پیشنهاد هم برایتان دارم! شما که این شهروندان محترم !!! را این همه دوست دارید و دلارهایتان هم سه،چهار هزار تومان میارزد، هزینه کنید و ببریدشان همانجا که هستید و بر اساس هر نوع قانونی که بیشتر دوست دارید باهاشان رفتار کنید! ما هم دعایتان میکنیم که با هم خوش و خرم باشید؟ پای هم پیر شوید . . .
91/10/6 :: 6:48 عصر
آقایون عزیز هر وقت تونستید با کفش پاشنه 20 سانتی برقصید
اون وقت بیاید از پارک دوبل خانوما ایراد بگیرید!
والااااااااا....!!
91/10/6 :: 6:46 عصر
تنهایی یعنی عکسشو تو گوشیت نگاه کنی،
ببوسیش بگی آخه لعنتی دلم یه ذره شده برات
مثل یه بچه احساساتی بشی،
بغض کنی،
شمارشو بگیری شاید جوابتو داد.
این صدارو بشنوی : """"مشترک مورد نظر در حال مکالمه می باشد""""
بعد به احساسات خودت بگی
خوردی !!!!!!!!!!
دیگه گوه بیخود نخور !!!!!!
91/10/6 :: 6:42 عصر
یکی مزاحم میشد هی اس هی زنگ...جواب نمیدادم که بیخیال شه...
دیگه تماس نگرفت
بعد چند روز اس داده الان : ببخشید من چند روز مزاحمتون نشدم کار داشتم دستم بند بود ، شرمنده،چه خبر؟
91/10/6 :: 6:38 عصر
91/10/6 :: 12:55 صبح
هر کی با حقیقته تو دلش محبته هرکی با یه قلب پاک عاشق رفاقته
مثل من همیشه تنها می مونه یه غریق که تو دریا می مونه
خوش به حالت که تو بی محبتی بردی از یاد منو
مثل طوفان اومدی گذشتی و دادی بر باد منو
تو منو شکستی آفرین به تو با همه نشستی آفرین به تو
تو با من عهد و وفا رو بستی و خودتم گسستی
تو هنوز عشق منی اسیرتم عمر منی اسیرتم
منو کشت این دل غافل یه پریشونه دلم چی کارکنم
خونه دلم چی کار کنم مگه آروم می شه این دل
چه کنم چشمای تو اشک چشمامو ندیده
شور و حال عشق تو از دلم پا نکشیده
تا زمونی که پی محبتم مستحق غمتم
منه دیوونه که با حقیقتم مستحق غمتم
91/10/6 :: 12:30 صبح
91/10/2 :: 2:9 صبح
چقدر خوبه وقتی با عشقت قهر میکنی ؛ و بر خلاف میلت میگی دیگه دوست ندارم ! نمیخوامت .... این جمله رو بشنوی
" غلط کردی چه بخوای چه نخوای مال منی
91/10/2 :: 1:53 صبح
خانه
:: کل بازدیدها :: :: بازدید امروز :: :: بازدید دیروز ::
:: درباره خودم :: :: اوقات شرعی ::
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
107882
10
57
به تو نامه مینویسم ای عزیز رفته از دست !
ای که خوشبختی پس از تو گم شد و به قصه پیوست !
ای همیشگی ترین عشق،در حضور حضرت تو !
ای که میسوزم سر تا پا تا ابد در حسرت تو !
به تو نامه مینویسم،نامه ای نوشته بر باد
که به نامت چون رسیدم،قلبم به گریه افتاد
ای تو یارم،روزگارم،گفتنی ها با تو دارم
ای تو یارم،از گذشته یادگارم.....
:: لینک به وبلاگ ::
:: دوستان من ::
بـــــاغ آرزوهــــا = Garden of Dreams:: لوگوی دوستان من ::
:: اشتراک در خبرنامه ::
:: مطالب بایگانی شده ::
شهریور 88
آخر شهریور
زمستان 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
مهر 91
آبان 91
دی 91
اسفند 91
فروردین 92